آخرین برگ سفرنامه


هر آغازی پایانی دارد و این پایان ، مقدمه ایست بر آغازی دیگر.
در ابتدا از تمام دوستان عزیز پوزش می طلبم که نتوانستم در این مدت سه ماهه ی تابستان به وبلاگشان سر بزنم. من شرمنده ی تمام شما عزیزان هستم. امید است که روزی جبران نمایم.
دوستان عزیز؛ در طول این مدت که وبلاگ باز شد، من بسیار از شما یاد گرفتم و مفتخرم که همچین تجربه ای را داشته ام. حال بدلیل مشکلات درسی (شما بخوانید کنکور) ، مجبورم یکسال از این محیط دور باشم و قطعا جدایی و خداحافظی از شما ، که همیشه نظراتتان مرا دلگرم مینمود ، بسیار سخت و طاقت فرساست. اما به هر حال‌ ، برای رسیدن به آینده ای روشن ، تحمل باید ، تحمل باید و تحمل باید. و اگر عمری باقی باشد و لطف خداوند شامل حالمان گردد ، سال بعد منتظر شما دوستان خواهم بود.

در طول این مدت ، تعدادی مباحث عنوان گردید و  هریک موافقان و مخالفان خود را داشت. خوشحالم که محیطی بوجود آمد که هر دو گروه سخنانشان را بگویند. من سعی کردم این مباحث به نوعی با هم ارتباط داشته و زنجیروار به هم متصل باشند. گفتنی ها زیاد بود و دلتنگی ها بسی زیادتر. اگر این نوشته ها کسی را ناراحت نموده ، من از وی معذرت میخواهم. امید است راهی که شروع شده ادامه یابد و چراغ دلمان هرگز خاموش نگردد. تنها چیزی که این چراغ را از خاموشی مصون نگاه میدارد‌ ، رعایت اعتدال و میانه روی در همه ی مسائل است. فراموش نکنیم که زمین و زمان دست در دست هم خواهند داد تا این چراغ را خاموش نمایند و در آن هنگام ، این فقط خودمان هستیم که نباید اجازه ی خاموشی دهیم و یادمان نرود که این زمین تنها ، گذری است که آکنده از چرکیهاست. « آخرین برگ سفرنامه ی باران این است؛ که زمین چرکین است ». پس راه دادن غم به دل حتی اگر کوچک باشد ، جایز نیست و ارزش آن را ندارد که خود را برای این مسائل چرکین زمینی ناراحت کنیم. نباید دل به سایه ها ببندیم و نباید دل کسی را بشکنیم که همانا پاکی مان از بین میرود. نباید به این سخنان دلفریب و عامه پسندانه گوش دهیم که همانا علی (ع) میفرماید: « سخن منافق درمان درد است و عملش درد بی درمان ». و از خدا بخواهیم که این سخنان را سرمشق عملمان قرار دهد. عمل باید ، عمل باید و سرانجام عمل باید.

و در آخر میخواهم این آخرین نوشته ی وبلاگ را با دعایی که بسیار دوستش دارم و همچنین متنی انگلیسی که در مقام «امید» نوشته ام ، به پایان برسانم:

پروردگارا ! تو را سپاس که به بندگانت صبر عطا فرمودی تا بواسطه ی عشق تو ، دوست نداشته شدن را تحمل نمایند. تو را سپاس.

 

Hopefulness

Sun goes down and the darkness appears. then, moon shows itself as a symbol of hopefulness. The beauty becomes real and dawn stars shine as points of victory. yeah. sun rises from the east and dreams come true. Darkness disappears.

Never loose hope. there's so much of hatred in this world. even then, the hearts are full of love. Never stop fighting.

نظرات 5 + ارسال نظر
ليلای بی م&#1580 دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 09:41 ق.ظ http://bimajnoon.persianblog.com

سلام آقا حامد . ممنون که بهم سر زدی و ابراز همدردی کردی . اميدوارم برای رسيدی به هدفت موفق باشی .

غریبه دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 04:19 ب.ظ http://ninii.persianblog.com


هر آغازی پایانی دارد .....همیشه همینه...

سجاد جمعه 4 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:38 ق.ظ http://kelvin.persianblog.com

با سلامی از اوج تنهایی .... از پیوند وصال و دوریه به هم گره خورده .... دوست داشتن را معنی دگر است که من نفهمیدم ...

محمد یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:31 ب.ظ http://www.shahedetanha.persianblog.com

سلا... به من هم سر بزن

دنیا چهارشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:38 ب.ظ http://donyavaeshgh.persianblog.com

سلام آقا حامد امید وارم حتی به کوچکترین آرزوهایت هم برسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد